ترجمه فرازی از دعای عرفه امام حسین (ع)

به کوشش فاطمه مروی

رئوفا

نوآن کسی هستی که به این ذره منت نهادی و نگاهش کردی ،نگاهی که باران نعمت بود و سزشار از احسان .

با احسانت او را زیبا کردی و در زیبایی به او فضیلت دادی و با فضلت ،او را کامل کردی ،در کمالت او را رزق دادی ،با رزقت او را توفیق بخشیدی و توفیقت همان عطا بود و عطایت همان غنا و غنای تو یعنی ثروت ابدی و پناه وماوای دائمی و در این پناه ،تنها خودت کفایتش کردی و سپس هدایت و در این هدایت ،او را از لغزشها حفظ کردی و در این حفاظت ،پرده پوشش هم بودی ،هم ستار و هم غفار .دراین غفران تنها تو بودی که نادیده می گرفتی آنچه را که اگر دیگران دیده بودند هیچ امیدی به چشم پوشی آنها نبود .

و باز تو بودی که با نادیده گرفتن هایت او را از ضعف و خواری به قدرت و استواری رساندی و در چشم بندگانت عزیزش کردی و هرگز تنهایش رها نکردی .

بازوان بی جانش را با دستان خودت قوت بخشیدی و با یاریت تایید ش کردی .

از هر طرف که درد بود که از پی درد به او میرسید و از تو پی در پی شفا .

تنها تو بودی که عافیت و سلامت به او عطا کردی و کرامت و برکت را نیز ،پس ای عزیز ترین عزیز این ذره ناجیز حمد دائمی و شکر ابدی را به کدام آستان برد جز کوی تو ؟

اکنون این کمتر از ذره ،این هیج ،که با نظر تو هست شد ، و تا فیض نگاهت قظع شود باز همان هیج است که بود ،در طلب غفران تو به گناهانش اعتراف میکند :

انا الذی اسات ،انا الذی خطات ........

رحیما ! این عبد عاصی توست ،همان که بد کرد و خطا کرد نه فقط بد کرد که تمام هست و توانش را مصروف بدی کرد ،چهالت کرد ،غافل شد ،همه جیز را فراموش کرد ،به نفسش اعتماد کرد و عمدا نافرمانی کرد ،وعده داد و خلف وعده کرد ،میثاق بست و براحتی شکست ،انهم نه یک بار و دو بار ....بعد هم اقرار کرد به نعمتهای تو و اعتراف کرد به سنگینی گناهانی که پشتش را خم کرده و از تو میخواهد که سبکش کنی و این بار را از دوشش برداری .ای شریفی که معاصی بندگانت به تو زیان نمیرساند و طاعتشان نیز سودی برایت ندارد

کریما!هرگاه پستی ها و ذلت ها زبانم را بند می آوردند ،کرم تو به نطقش می آورد و آنگاه که زشتیهای درون وجودم را یکپارجه یاس میکند ،بخشش و انعام توست که به طمع می اندازدم .

کسیکه نیکیهایش هم بد است چطور بدیها و زشتیهایش خوب باشد و کسیکه سخنان حقش ادعاست ،چگونه ادعاهایش حق باشند .

غنیا!

کسی که در بی نیازیش فقیر است چگونه در فقرش ،نیازمند نباشد و کسی که در عملش جاهل است ،چگونه در جهلش نادان نباشد !

معزا !

خواری من بر تو عیان است و حالتم آشکار ،قضا و قدر مرا در گرداب آرزو رو به هلاکت می برند و هوای نفسم مرا اسیر شهواتم میکند . خودت یاریم کن تا بر آنها چیره شوم و از نابودی به نصرت رسم و از کور دلی به بصیرت .تویی که نور معرفت را به دل دوستان می تابانی تا موحد شوند.غیر خودت را از دلهایشان زائل میکنی تا فقط محب تو باشند و تنها تو پناهشان باشی .همه دنیا وهمه عقبایشان شوی .انکه به تو رسید و تورا یافت کجا چیزی را از دست داده است و آنکه تو را از دست داد چه چیزی یافت ؟

شفیعا !

مگر میشود امید به غیر تو بست در حالیکه احسان تو یکدم قطع نمی شود . و امتنان عادت توست . با اینهمه توصیف ،باما چه میکنی ؟

میدانم که همه را می آمرزی ((شنیدم که خودت فرمودی :چه کنم با مشتی خاک مگر بیامرزم .))

دسته ها :
دوشنبه نوزدهم 5 1388
X